تابستان ک رفته ، دلم برای یک چیزهایی تنگ شده !
برای روزهای بلند و پر نورش
برای پر رنگی خورشید
برای صدای پر جمعیت پرنده ها...
یک سری دلتنگی ها هم وجود دارند که فصلی نیستند!!
من به این جور دلتنگی ها میگویم:
دلتنگی های همچنان !!!!
-------------------------------------------------------------------------------------
پ ن : گاهی دلتنگی ها زیر نقاب سکوت پنهان می شوند...
باز هم بیصدا دلتنگم.
بابا بزرگ از اتاق عمل در اومد ...
ریکاوری می باشد...
...
خداکنه زود خوب بشه...
...
من فک می کردم همه چیز تموم شده...
انگار اشتباه می کردم...
فکرم خیلی مشغوله...
...
دوباره اومدم اراک...
آدما تو تهران خیلی بی معرفت هستن...
خـــیــــلی...
...
هنوز واسه اسم خودم نتونستم تصمیم بگیرم...
...
ادامه مطلب ... خیلی ...
...
بوی اتوبوس حال من رو بد میکنه...
...
نفرت...
ضعف...
بی اراده بودن...
...
خیلی بده ...
...
چطور کسی میتونه تو خواستن من شک کنه؟؟؟
شاید هیچی نباشم ...
ام مطمئنم خیلی چیزا هستم...
...
صورتی ام...
پروانه ای شدم...
...
ته اعماق نوشت:
من ِ پروانه ای...
این وبلاگ رو برای عشقم طراحی کرده بودم.اما...
میخام این وب رو حذف کنم چون دیگه مخاطب اصلیم نخواست و رفت.
از همه دوستایی که تو این چند ماه نظر لطف داشتن نسبت به من و این وبلاگ ممنونم.
خداحافظ عشقم.....
من را ببخش من
نمیدانستم که در عشق هم میشود دروغ گفت
پس اگر همیشه به تو
حقیقت را گفته ام با اینکه میدانستم شاید ناراحتت کند متاسفم
مرا ببخش من نمیدانستم
که باید در بازی عشق بازیگر ماهری بود
کسی به من یاد نداده
بود که چگونه عاشقی را برای تو بازی کنم
مرا ببخش من فکر
میکردم که تو دوست داری من واقعی را ببینی نه ان کسی که
دیگران میبینند پس
پرده های درونم را کنار زدم تا تو به خصوصی ترین پرده ی وجودم راه پیدا کنی
مرا ببخش که هرگز تورا
نبوسیدم اخر من به اشتباه فکر کردنم که عشق
مقدس تر از ان است که
به شهوت الوده شود .....
و خوش حالم که الان
خوشی هرچند با کس دیگر هرچند ارز روی نادانی
هرچند به قیمت زیر پا
گذاشتن افرادی دیگر به قیمت زیر پا گذاشتن مقدساتی که خودت قبولشان داشتی .......
نه دیگر از هیچکدامتان
انتظار عشق ندارم .......
نه از غزال که ملکه ی
عشق در ذهنم بود و همچون پروانه دورش میگشتم ....
دوستش داشتم و برایش
کار هایی کردم که تا به ان موقع تجربه اش را نداشتم ....
نه از هیچکس دیگر .... هیچکس ......
امروز در هوایی سرد در
یک غروب تنها اهس میکشم عمیق همچو دره ای وحشی و به وسعت اقیانوس .... میدانم میدانم معنای این اه کشیدن چیست .....
میفهمم .....
دیگر نمیتوانم جلوی
خودم را بگیرم ... من که می بینمش تو چی ؟ نگاه کن با دقت اگر یکم دقت کنی تو هم میتونی
ببینی ... اما این بار مثل دفعات پیش نیست ....
با چنگ و دندان خواهم
جنگید ...
دیگر خبری از عوض کردن
سیم کارت نیست ....
اینبار هسنم تا اخرین
نفس ....
تا چشیدن طعم لب های
نازش ... تا چشیدن جمله" دوستت دارم "
تا احساس خوشبختی کامل ... تا حس کردن موهایش بر روی سینه ام ...
تا اخر....
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-style-parent:"";
line-height:115%;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";}
لیست کل یادداشت های این وبلاگ