سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
 

چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:53 عصر

سزاوار این غم نبودم

سزاوار این کنج نبودم

سزاواراین گریه نبودم

سزاوار رفتن نبودم

چرا رفتی دلم تنها ماند

باز هم احساس می کند

که تو آمدی ولی وقتی

سرم را بلند می کنم هیچ کس

جز منو و دل تنها نیست




چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:35 عصر

کدخدای عادل و رهنمای

هر روز برای دریافت روزی به در خانه کدخدا رفتیم گفت امروز دیر آمده ای برو فردا بیا که روزی ویژه ای برایت کنار خواهم گذاشت , ماهم که برای زنده ماندن چاره ای نداشتیم به ته مانه روزی دیگران از ته انبار قناعت کردیم .

فردا روز زودتر از دیگران برای طلب روزی خدمت کدخدا رسیدیم ؛ با لبخند دستی به سرو رویمان کشید و گفت پسر جان امروز هم دیر آمدی برو فردا بیا

فرداهای زیادی گذشت ولی از روزی ویژه خبری نشد ماهم به همان تهمانده روزی دیگران بسنده کردیم

کدخدا را گفتیم ای کدخدای عادل آخر چه شد ؟ پس کی نوبت به ما خواهد رسید ؟

گفت نمی دانم شاید وقتی دیگر . . .

گفتیم روزی دیگران چه آسان و بی منت میرسد ؟

گفت : دست به دعا بردار تا مقبول افتد و روزی ویژه برایت حواله گردد

به توصیه کدخدا دست تضرع ودعا به سوی آسمان بردیم . . . سالها گذشت به خدمت کدخدا رسیدیم و گفتیم : ای کدخدای عادل چند صباهیست به دعا مشغولیم از روزی ویژه خبری نشد ؟ ؟ ؟

گفت : هنوز حواله ای برای تو دریافت نکردم شاید دلت پاک نیست تا مستجاب الدعوه شوی , برو تذهیب نفس کن تا با دلی پاک طلب روزی کنی که دل پاک کلید هر چه روزی است .

غمگین با چشمانی پر از اشک و با دستانی خالی به سوی اهل منزل رفتیم دیگر روی سر بلند کردن هم نداشتیم .

اهل و عیال با دیدن ما خود را به راه های دیگر زدند ؛ که چه خبر حالت خوب است ؟

چه بگویم ماهم با خواری و خفت گفتیم خوبیم و رفتیم برای تذهیب نفس......

در ادامه مطلب ............



چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:20 عصر

میشیل هوئلیک نویسنده اسلام ستیز فرانسوی:

جنگ بر ضد اسلام گرایی با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد، فقط با فاسد کردن آنها می توان به ..یروزی رسید. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن کوتاه فرو بریزیم!



چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 2:58 عصر




















































































رفت!

بسلامت.من خدا  نیستم بگویم"هربارتوبه شکستی برگرد"

هرآن کس که رفت به حرمت انچه که باخودبرد حق بازگشتن نداردا

خط زدن برمن پایان من نیست بلکه آغازبی لیاقتی اوست...








چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 2:42 عصر




من شاعرم! حال مرا عالم نمی‌فهمد

جز تو کسی چیزی از اشعارم نمی‌فهمد

کشف جدید روزگار ما تو هستی که

برق نگاهت را ادیسون هم نمی‌فهمد!  

سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانی‌ست‌

سیل است دیگر... بارش نم‌نم نمی‌فهمد

من کشته‌ی عشق تو خواهم‌شد، ولی افسوس

هویّت سهراب را رستم نمی‌فهمد

کلّ شکایت‌های من تنها همین جمله‌ست:

معشوقه‌ای که دوستش دارم... نمی فهمد!




<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ