سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر دانای به دنیا و نادان نسبت به آخرت را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 

دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 5:29 عصر





دلم برای کودکیم تنگ شده


برای روزهایی که باور ساده ای داشتم


همه آدم ها را دوست داشتم


مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم


و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم


مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود


دلم می خواست "ممول" را پیدا کنم


از نجاری ها که می گذشتم


گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم


تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود


دلم برای خدا تنگ شده


خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم


دلم برای کودکیم تنگ شده


شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت ...




دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 5:1 عصر

جسارت میخواهد . . .
نزدیک شدن به افکار دختری
که روزها . . .
مردانه با زندگی میجنگد . . .
اما شبها . . .
بالشتش از هق هق های دخترانه خیس است !........




دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 4:38 عصر

آیینه...زلال...نرم...مرمر...دل تو

یک دهکده لبریز کبوتر، دل تو

من قلک عشق خویش را می شکنم

یک خانه اجاره می کنم در دل تو!



دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 4:10 عصر



Normal
0




false
false
false

EN-US
X-NONE
AR-SA













MicrosoftInternetExplorer4














بی تو مهتاب شبی باز از آن
کوچه
...


کوچه خاطره ها ، با تو 
و خیال تو ، تا خود ترانه ها
...


یاد باد روزهای بیقراری ، تا
غروب ملتهب ، تا شب نم نم باران ، تا لب پنجره دلتنگی
...


یاد باد لحظه های بی تو ،
زیر باران ، تنهای تنها ، با خیالت تا خود شعر
....!


با تو تا انتهای رویایی
سبز ـ  درون دشت عشق ... تا سرابی ناب !! سرابی ناز
!!


 مست ِ تو این کوچه ها را
رفته ام
.... بی تو باز آمده ام.... 


 تو نبودی امّا تا ببینی به چه حالی ، با چه دردی ،
بی تو تنها می شدم
......


کوچه های پر از خاطره را
شبهای طولانی ، تنهای تنها باز آمدم
!


همه جا عطر تو بود....یاد تو
بود ، طرح لبخند تماشایی تو بر تمام دیوار ها افتاده بود
...


همه جا اسم تو بود و تو باز
هم نبودی.... نبودی
!!


و نیستی ........


و حقیقت همین دوسه کلمه
بیشتر نیست
: تو دیگر نیستی!!


و من غرق در تمام آنروزها
خیره به راه مانده ام


خیره به آن کوچه ، به آن
پنجره بی تو


تا که از دری یا روزنه ای یا
هرچه که هست نمایان شوی و


به رویا بخوانی ام که بیا...


یک رویای خیس ِ پاییزی ....


 


خدایا شاکرم از تو که هر گاه به انتها رسیدم گوشه ای از
مهربانیت را برایم فرستادی



 

















































































































































/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-style-parent:"";
line-height:115%;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";}




دوشنبه 92 مهر 15 , ساعت 3:44 عصر

عکس ها با ورود شخصیت ها آپ خواهند شد!




<   <<   46   47   48   49   50   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ