مطالعه در تاریخ تمدنها نشان میدهد که رهبری خلاق علمی فرهنگس هجتماعی سیاسی و غیر آنپیوسته از کانونی به کانون دیگر،از ملتی به ملتی دیگر ،و بالاخره از گرئهی به گروهی دیگر انتقال یافته است.
گویی که هر که را چند ر.زه نوبت است.ـدر طول تارسخ می بینیم که مرکز رهبری و قدرت سیاسی زمانی در مصر،چندی در بابل،مدتی در ایران،و چندصباحی در چین و زمانی هم در اروپا بوده است..ضمنا در اروپا این کانون ،هر چند گاه یکبار تعغییر مکان داده است.
همچنین ،قدرت اقتصادی غرب طی ده قرن گذشته،پیوسته از جایی به جایی دیگر نقل مکان کرده است.مهمترین مراکر قدرت ،نحست اسپانیا،پرتغال،استالیا،و سپس هند ،فرانسه انگلستان،اتریش،آلمان بوده و اینک در آمریکا و روسیه لنگر انداخته است.
ـ غرب طی ده قرن گذشته در مقام رهبری خود بویژهدر عرصه علم و تکنولوژی،هنر،سیاستو اقتصاد با مهارت و شایستگیامجام وظیفه کرده است.لیکن با این وصف،از هم اکنون زمانه و تحولات شگفت انگیزیصلای پایان عصر احصار رهبری غرب را در داده است.تاریخ بشر شگفتی و فرهنگی مدنی او،ازین پسدز میدانی وسیع تر،در عرصه ی آسیاآفریقا ،اروپا،آمریکامجموعا به ثمر خواهد رسید.
ـبیداری ملل آسیاییو آفریقایی و تجدید حیات ادبیو فرهنگی آنان و اسهقلال روز افزون کشورهای استعمار زده که توازن و تعادلهای سیاستهای بین المللی قدرتهای بزرگ اروپایی قرن 19 و آغاز قرن 20 را دگرگون کرده اند همه را میتوان از این شمار دانست.این تحولات و یک سلسله پدیده های بی سابقه دیگر ما را نسبت به پایان عصر انحصار رهبری غرب مطمئن میسازند و شکست این انحصار اثر شگرف و بی سابقه ، در سیر آینده تاریخ بشر بجا خواهد گذاشت.
غفلت پیش از بحران: تب بحران غالبه مانند جریانهای زیر آب از دیده ی عموم مردم پنهان میماند،و به اصطلاح در حال کمون است،پدید گشت آن را مردم بیشتر ،بصورت کیفیتی غیره منتظره و طوفانی ناگهانی و بی پیش آگهی تلقی میکنند.تنها مردانی ژرف بین که عموما یرنوشتی همانند ((کاساندرا))دارند خطر بحرانهلی بزرگ را پیش بینی می کنند.
مشکل زمان ما چیست؟؟؟...مسئله واقعی عصر ما جانشینی مرحله ای دیگر از فرهنگ بشرس، در مقام فرهنگ مادی کنونی است.زمان ما عصر برزخ انتقالی مدنی،انتقال و تحولی اجتناب ناپذیر است.
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه
کسانی را دعوت کند. لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. از اینکه
داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد …
خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس … خودش
کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند…
اگر نیایید دلخور میشوم. دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه
باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش
نمی گذرد بدون آنها!!!
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب میرقصند
حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود…
همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی
که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در
فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست. آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی …
اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود.
حق پدری دارد بر ما…
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان”عج” اکیدا
ممنوع!)
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم …. مگر میشود شب
عروسی دختر، پدر نیاید. من آمدم اما …
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد….
یا صاحب الزمان شرمنده ای
بچه اعتماد به نفس داشتن رو از پدرش یاد میگیره و عزت نفس داشتن رو از مادرش...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ