من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ،
او ; شما
من هم به
سلامت . . .
تو صادقانه
گفتی در خانه قلبت هیچ جایی برای من نیست
من بر قلب سنگی
ات بوسه می زنم ، که با من صادق بود . . .
به یادتم به
وسعت قلب کوچکم ، شاید کم باشد اما قلب هرکس تمام زندگی اوست .
از کودکی ... پسر که باشی، مشق مردن و کشتن می کنی ... و دختر که باشی ...، مشق محبت و مراقبت . دو چیز شما را تعریف میکند: بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید ؛ و نحوه رفتارتان، وقتی همه چیز دارید . گاهی وقتا چقدر
زبونت میگه
هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید: نخست، آنچه نیستید و دوم ، همه آنچه هستید! می خندم!
گاهی اوقات
لبخند
بزن!
بدون انتظار پاسخی از
دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر
شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند
،
با تمام سازهایت می
رقصد ...
تنها یک چیز است که همیشه مرا اندوهگین می کند، و آن این است که می بینم بزرگ شده ام!
وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،
نگو خدا با من قهر است.
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،
تا حرف دل تو را بشنود.
پس حرف دلت را بگو....
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
همین کافیه....!
اذیتت میکنه ، این دروغی که پشت فراموش کردن پنهون شده ،
فراموشش کردی ، ولی دلت هنوز داره با یاد وخیالش زندگی میکنه
یک روز من سکوت خواهم کرد !
تو آن روز ،
برای اولین بار ،
مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ...
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ