سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 3:20 عصر
هر وقت یه چیزی خوشحالم میکنه همون موقع باید یه چیز دیگه همه رو خراب کنه خستم از زندگی سیر شدم دنیا صدامو نمیشنوه زندگی با من مهربون باش
نمیدونم چرا نمی تونم خودمو تو دل کسی جا کنم همیشه در همه حال تحقیر میشم از بسبدبختم
دیگه اشکی برام نمونده
الان دوسالی میشه ازدواج کردم گفتم ازدواج کنم درست میشه اما بدتر شد وای خدا..............
نوشته شده توسط زیبا | نظرات دیگران [بدون نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ