سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى دو گونه است : آن که بجوید و آن که بجویندش ، پس آن که دنیا را جوید مرگ در پى او پوید تا از دنیایش برون راند و آن که آخرت را خواهد دنیا او را جوید تا روزى‏اش را به کمال بدو رساند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 6:44 عصر

امروز روزیه ک کسی ک دوس دارم کسی ک عاشقش بودم

کسی ک دیوونش بودم نامزد کرده.

هه...دخترعموم بودش

دارم فرو میریزم. هم عصابینیم هم ناراحت همم دارم میلرزم.

دارم تو گریه هام میخندم به خودم ... هه....

یه جوری بغض گرفتم اینگار از گلوم میخواد ی توده تیغ رد بشه

ی جوری ناراحتم ک دوس دارم خودکشی کنم..... ی جوری ناراحتم ک از دنیا سیـرم

ی جوری ناراحتم ک دیگه هیچی واسم مهم نیس...ی جوری ناراحتم ک دیگه هیشکی واسم مهم نی...

دوس دارم تو تنهایی بشینمو گریه کنم......دوس دارم بشینم تو تاریکیو فک کنم

دوس دارم برموو تو تاریکی گم شم.... برم توشو دیگه بر نگردم

دوس دارم  خوشبخت شه .....دوس دارم همیشه شاد باشه...دوس دارم لبخندش همیشه باش باشه

دارم میمیرم ای خداااا ...چرا؟.......چرا؟.......چرا؟.......

هه من چمه...ای خدا ..... ی جوریم...ی حالیم امشب...فک کنم ضعف کردم هه

اره دارم بهونه میارم ....دارم بهونه میارم ک فراموشش کنم

اما مگه این بغض گلو میزاره........

مگه میزاره این بغض بش فک نکنم .... مگه میزاره ناراحت نشم .......

مگه میزاره گریه نکنم ....مگه میزاره چشاامو ببندمو ب هیشکیو هیچ چی فک نکنم

نفساام عمیـــق شده... بجاش هق هقام زود زوووود

نگاهمون ب همدیگرو فراموش نمیکنم....عشقمونو فراموش نمیکنم...

درسته دیگه تو مال من نیستی...درسته دیگه عشق یکی دیگه شدی


ولی نامرد . . .


فک نکردی منم دل دارم...... فک نکردی منم ادمم...

فک نکردی منم غرور دارم ک همینجوری از روش رد شدی

فک نکردی با له کردن دل من دیگه تا ابـــد دلم میمیره؟

فک نکردی وقتی ازم دوور شـــی.....خوون گریه میکنم

فک نکردی منم عاشقم...فک  نکردی دیوونت بودم...


بابا منم دل داشتم ...منم عاشق بودم

من ی دلی داشتم ک ب هیشکی ندادمش ....واسه تو نیگرش داشته بودم

ی دلی داشتم ک ب هیـــچ چی جز چشمات فک نمیکرد...ی دلی داشتم ب هیـــچی جز تو فک نمیکرد


ولی تو

فک کردی دل من مث دل حیووناس... فک کردی بازم میتونی بدستش بیاری

فک کردی با این اشکاای روی گوونــم...میزارم دیگه کسی دلمو بازی بده

میشه بم بگی چرااااا؟.......فقط بگو چرا؟.......

اخه چراااااااااااااااااااااا ....


هه... اشکام از بس زیاد شدن ک دیگه کیبوردو نمیبینم

اشکاام از بس زیاد شدن تو چشاام ک دستمال کاغذیام تموم شده

اشکام ازبس زیاد شده ک مانیتورو نمیبینم

اشکاام از بس زیاد شده ک نمیدونم چی مینویسم


دارم گریه میکنم ک لااقل بدونی از رفتنت چقد اشک میریزم

دارم گریه میکنم بدونی مردم میتونه گریه کنه...دارم گریه میکنم بدونی دیگه...فروریـــختم...

هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه.....هااااااااااااااااااااااااااااااه......هااااااااه.....

 یکی از دوستام یکی از عزیزاشو از دس داده بود تازگیا هنو ی ماه نمیگذره.....

خواستم دلداریش بدم... بش گفتم .... گفتم باید درک کنی ک این اتفاق افتاده...

بش گفتم باید درک کنی دیگه اون ترکت کرده....بش گفتم باید درک کنی زندگی همینه....

بش گفتم باید درک کنی همه اخر سر همدیگرو تنها میزارن...

بش گفتم...راه ادما همیشه از هم دووره...

ولی اوون...حواسش ب حرفای من نبوود...

میدونستم تو عالم خودش بود...میدونستم خیلی ناراحت بوود

میدونستم فقط داشت حرفای منو مگوش میکرد ولی نمیدیدو نمیفهمید چی میگم


میدونستم غمش تموم شدنی نبود...میدونستم  از ناراحتی اشکااش خشک شده ....


خیلی چیزا میدونستم.........

هرچی میگفتم میدونستم فایده ای نداش  ولی بازم میگفتم...میگفتمو میگفتم


تا بدونه زندگی تموم نشده


ولی  گفتن کلمات با قرار گرفتنش تو موقعیت درد... زمین تا اسمون فرق میکنه....

حالا ک اونو اروم کردم....نمیخوام خودم بزنم زیر حرفاام...چون اون تونسته....منم شااید بتونم...

منم شاید بتونم ی روزی باور کنم اون رفته...منم شاید بتونم دیگه عاشق کسی نشم...

ولی...حسودا چشمون زدن....بی وفاییو انداختن جلو راامون.....

قول میدم دیگه جز خداو خودم قلبمو ب هیشکی از ادماااا...ندم

هه ...دیگه اشکم در نمیااد ......فک کنم ...یا اشکم خشک شده یا فراموشش کردم...


هی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

.

.

.







لیست کل یادداشت های این وبلاگ