خدایا ببخش باهات بد حرف زدم...
غلط کردم
هرچی تو بگی...
ولی لااقل یکم کمتر...کمتر دلتنگم کن..........
بچه ها جوووووووووووووووووووووون سلام!
خوبین؟خوشین؟سلامتین؟امید وارم که باشین
میخواستم بگم که من چند روزی نیستم
دارم میرم شربت شهادت بنوشم!!!!!!
گفتم که اونایی که میاین cm میذارید
وقتی برگشتم ج میدم...دیگه ببخشید
باااااااااااااااااااااااااااای...
دیروز تو آموزشگاه اتفاق باحالی ک افتاد این بود ک اولا رفتم ب رییس گفتم حقوق بالاتر بده من این همه کار میکنم ترم بالا بالا دادی بهم..یارو نه گذاش نه ورداش گف: شما فعلا تلاشتو بکن..بچه ها بگن ما وا3 ترم بعدم همینو میخایم اونوقت باشه...تو دلم گفتم تو روحت...و رفتم سر کلاس...
گیرم آورده میمون...
اتفاق دوم این بود ک ی کلاس تربیت تیچر ک اون آقاهه داشته جلسه آخرش مونده و ب من گفتن ک برم وا3 جلسه آخر و امتحان....
دیروز ب داداش میگفتم دعا کن من اینجا کارم درست شه...میخندید..خخخخخخخ
ینی کجاش خنده داره...مگه نمیشه ک بشه؟!؟!؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ